مهلا هدیه الهی

به زندگی ما خوش اومدی!

عزیزم! تو اتاق زایمان به دستیار خانم دکتر سپردم که وقتی اومدی فورا بذارند ببینمت؛ چون معمولا بچه رو می برند یه اتاق دیگه و بعدا میارن پیش مامانش و من تا اون موقع نمی تونستم صبر کنم. وقتی به دنیا اومدی بلند جیغ زدی و گریه کردی. خانمه از دکتر اجازه گرفت و یه لحظه آوردت جلو دیدمت؛ وای وای! زدم زیر گریه؛ هق هق گریه میکردم و تو دلم خدا رو شکر میکردم. دکتر میگفت: نخیر! گریه ی این خانم تمومی نداره. آخه اینقدر حرکت داشتم که نمی تونست کارشو انجام بده! یه دختر لاغر و کوچولو که چشمهاشو بسته بود و با تموم قدرت داشت جیغ میزد و گریه می کرد.  الهی من فدات بشم همه اون بیرون صدای جیغهاتو شنیده بودند. ...
18 مهر 1394
1